درمکه
که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام
گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
.
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند .
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا
برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود .
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه
خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم
جستجوکنم .
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست .
(حسین پناهی)