«ببینم پیرهنت چه رنگه؟» زن گفت: رنگ پیرهنم گل گلیه بعد مرد کور دستش را
روی پاهای زن کشید و گفت: «تنبونت چه رنگه؟» زن گفت: «سیاهه» بعد دستش را
روی شکم او کشید و گفت: «انگار آبستن هستی؟» زن گفت: «بله شش ماههام» دیگر
حرفی نزدند تا نزدیک آسیاب رسیدند. شوهر زن به مرد کور گفت: «باباجون دیگه
پیاده شو تا ما هم بریم اسیاب» اما مرد کور ب گفت: «چرا پیاده بشم؟» و زن
بیچاره را محکم گرفت و داد و فریاد سر داد که: «ای مردم! این مرد غریبه
میخواد زنم و بارم و خرم را از من بگیره به دادم برسین مردم جمع شدند و
گفتند: «چه روزگاری شده مرد گردنکلفت میخواد این کور بدبخت را گول بزنه!»
بعد به مرد کور گفتند: «اگر این زن، زنت هست پس بگو پیرهنش چه رنگه؟» او
گفت: «گل گلیه» بعد فریاد زد: «بابا تنبونش هم سیاه، شش ماهه هم آبستنه»
مردم گفتند «بیچاره راس میگه» بعد آنها را بردند پیش داروغه. داروغه حکم
کرد آن سه نفر را توی سه تا اطاق کردند و درهارا بستند
بعد به یک نفر
گفت: «برو پشت در اطاقها گوش بده ببین چی میگن مأمور اول به پشت در
اطاقی که زن در آن بود رفت و گوش داددید که زن بیچاره گریه میکند و
میگوید: «دیدی چه بلایی به سر خودم آوردم، همهاش تقصیر خودم بودـ مأمور
داروغه از آنجا رفت پشت در اطاقی که شوهر زن در آن بود. دید مرد بیچاره
دارد آه و ناله میکند و میگوید: «دیدی این زن ناقص عقل چه بلایی به سرم
آورد. ای کور لعنتی کذاب مأمور رفت پشت در اطاقی که مرد کور توش بود، دید
که کور دارد میزند و میرقصد و میگوید: «خدا داده ولی کور! ـ خر مفت و
زن زور» مأمور رفت پیش داروغه و گفت:قربان ببین که این مرد مکار چه
خوشحالی میکنه داروغه یواشکی رفت پشت در اطاق و یقین کردفرمان داد آنها
را بیرون آوردند و مرد کور نمک ناشناس را به اسب تور بستند و به بیابان سر
دادند.
روی برچسب های زیر کلیک کنید تا مطالب جدیدتری بیابید