متهم در ابتدا قصد داشت خودش را بیخبر نشان دهد اما در بازجویی های فنی لب به اعتراف گشود و به قتل همسرش اعتراف کرد و در تشریح ماجرا گفت: من و همسرم تقریبا از همان اوایل ازدواجمان با هم اختلاف و دعوا داشتیم. شب قبل از حادثه تولد دخترم بود. چندین بار جلوی میهمان ها با هم بحث کردیم و همه متوجه اختلاف های ما شدند. بعد از رفتن میهمان ها ما باز هم درگیر شدیم تا اینکه صبح بچه ها به مدرسه رفتند و ما دوباره درگیر شدیم. من هم از شدت عصبانیت با نخ یکی از بادکنک های تولد او را خفه کردم. دو شبانه روز جسد همسرم زیر تخت بود و بچه هایم روی همان تخت میخوابیدند و به خاطر دلتنگی برای مادرشان تا صبح گریه میکردند. تا اینکه روز سوم، وقتی آنها به مدرسه رفتند، خودروی یکی از دوستانم را امانت گرفتم و جسد را پتوپیچ کردم و به منطقه ای در شرق تهران بردم و دفن کردم.
بازپرس جنایی تبریز از قتل یک زن به دلیل استفاده زیاد از رب گوجه فرنگی توسط شوهرش خبر داد.
قاتلی که بعد از ۱۰ ماه فرار دستگیر شده است، در بازجوییها جزییاتی از جنایت خود را شرح داد.
-اوایل اسفند سال گذشته درگیری خیابانی ۳ مرد جوان در محله جوادیه به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ گزارش و بعد از حضور پلیس در محل مشخص شد مردی با ۱۴ ضربه چاقو کشته شده و دو مهاجم فرار کرده اند.
-بنابر گفته شاهد حادثه، مقتول صافکار بود و با عاملان این ماجرا که از افراد بدسابقه محله بودند اختلاف قدیمی داشت. در بخش دیگری از تحقیقات مشخص شد این سه نفر به طور اتفاقی در یک مهمانی حضور داشتند که به خاطر اختلافات قبلی بینشان مشاجره لفظی ایجاد و درگیری به خیابان کشیده شد و در نهایت جنایت رخ داد.
-کارآگاهان دریافتند متهم اصلی احتمالا به یکی از کشورهای همسایه گریخته است. به این ترتیب با هماهنگیهایی که با اینترپل انجام شد متهم فراری در سطح برون مرزی تحت تعقیب قرار گرفت، اما در نهایت معلوم شد متهم اصلا از کشور خارج نشده و خودش شایعه فرار را مطرح کرده تا تحقیقات را منحرف کند/ سایت فش نیوز
زن و دختر رئیس بانک برای قتل او آدمکش اجیر کردند/ متهم: دختر مقتول گفت از ارث پدرم 2میلیارد تومان به شما می دهیم؛اگر هم لو رفتید درخواست قصاص نمی کنیم
ایران نوشت:
13شهریور امسال، زن جوانی با پلیس تماس گرفت و گفت برادرم رئیس یکی از بانکهای دولتی است و صبح امروز از محل کارش با من تماس گرفتند و اعلام کردند او به بانک نرفته است. هر چه با تلفن همراهش تماس میگیرم پاسخ نمیدهد.
مأموران وارد خانه رئیس بانک شده و با جسد خونین او روی تخت مواجه شدند. مرد میانسال با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود.
متهم:
همسر اول مقتول برایمان خودروی اینترنتی گرفت و به همراه ایرج راهی محل شدیم.
دختر مقتول به بهانه آشتی کردن با پدرش وارد خانه شده و در را برایمان باز کرد.
دختر مقتول گفته بود حتی اگر دستگیر شدید نگران نباشید ما بهعنوان اولیایدم رضایت میدهیم و دیه هم نمیخواهیم. قرار بر این شد که از روی ارثیهای که به دختر مقتول میرسید دستمزدمان پرداخت شود.
غروب پانزدهم تیرماه بود که به مرکز فوریتهای پلیسی 110 در اسلامشهر خبر مرگ مشکوک یک زن حدودا 27 ساله در خانهاش گزارش شد.
مرد جوان در اعترافاتش درباره روز حادثه مدعی شد، علت قتل همسرش خیانت بوده است. او گفت: وقتی دریافتم همسرم به من خیانت کرده مرد غریبه را پیدا کرده و در خانه دست و پایش را بستم و زندانیاش کردم. اما بعد پشیمان شدم و ترسیدم کار دست آن مرد و خودم بدهم.
در نتیجه مرد غریبه را آزاد کردم تا برود. بعد هم سراغ همسرم رفتم و به او گفتم چون دوستش دارم این ماجرا را فراموش میکنم و او را میبخشم تا به خاطر فرزندمان زندگیمان از هم نپاشد. اما همسرم در چشمانم نگاه کرد و گفت اصلا من را دوست ندارد و دلش پیش مرد غریبه است!/هفت صبح
خبرگزاریها از کشف جسد «تکهتکه شده» یک زن جوان در نزدیکی میدان آزادی تهران خبر دادند.
براساس گزارش همشهری، روز سهشنبه دوم خرداد رفتگران شهرداری جسد یک زن را در یک کیف ورزشی در حوالی میدان آزادی پیدا کردند.
تیم جنایی در محل حادثه جسد این زن حدودا ۲۵ ساله را در چند کیسه زباله پیدا کردند. گفته میشود از قتل زن جوان حدود ۴ تا ۵ ساعت گذشته بود.
پلیس میگوید بررسیهای پزشکیقانونی و تحقیقات کارآگاهان درباره این حادثه همچنان ادامه دارد
مرد معتاد که به خاطر 2 میلیون تومان، زن سالمندی را به قتل رسانده بود، بزودی در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه میشود.
بهمن سال گذشته زنی در تماس با پلیس از بوی تعفنی که از خانه همسایهشان در ده ونک به مشام میرسید خبر داد. وقتی مأموران با مجوز قضایی وارد خانه موردنظر شدند با جسد زنی سالمند در حالی روبهرو شدند که سر وی را بریده و خودروی پژو 206 و اموالش را سرقت کرده بودند.
در ادامه مأموران برای تحقیقات بیشتر به سراغ همسایهها رفتند. یکی از آنها به مأموران گفت: صاحبخانه زنی بازنشسته بود که سالها بهتنهایی زندگی میکرد و فقط مردی حدوداً 45 ساله به خانهاش رفت و آمد میکرد و کارهای او را انجام میداد. البته در چند روز گذشته او را دیدم که مقداری از وسایل خانه را با خود میبرد. وقتی سراغ زن سالخورده را از او گرفتم گفت خوب است.
با این اطلاعات مأموران موفق شدند مرد مظنون را که ساکن کرج بود شناسایی کنند. استعلام سوابق متهم نیز حاکی از آن بود که وی چندین بار به اتهام سرقت و مواد مخدر دستگیر شده و سابقه کیفری دارد. در حالی که مأموران برای بازداشت او به منزلش رفته بودند با خودروی 206 مقتول مواجه شدند و در نهایت وی دستگیر شد.
وی پس از انتقال به اداره آگاهی لب به اعتراف گشود و گفت: مقتول زنی 72 ساله و یکی از همسایههای قدیمی پدرم بود و از آنجایی که از کودکی مرا میشناخت به من اعتماد داشت. من همیشه کارهایش را انجام میدادم و او هم در مقابلش به من پول میداد.
یک روز پیش از حادثه خودروی او را برای تعمیر بردم پس از آنکه درست شد وی از من خواست برای گرفتن پول تعمیر و مبلغی به عنوان دستمزد به آپارتمانش بروم. وقتی وارد خانهاش شدم یک دسته تراول چک دیدم که ناگهان وسوسهام کرد.
از پشت با یک پتو او را گرفتم و خفه کردم. بهسرعت به سراغ تراولها رفتم اما بعد از شمارش آنها متوجه شدم که 2 میلیون تومان بیشتر نیست. چون کار از کار گذشته بود. جسد را به داخل دستشویی بردم و سرش را جدا کردم و داخل کیسهای گذاشتم و در باغچه چند کوچه پایینتر دفن کردم.
بعد کلید خانهاش را برداشتم و با پول سرقتی مواد خریدم و نزدیک به یک هفته خوش بودم. وقتی پولم تمام شد فکر کردم که کسی در خانه نیست و میتوانم با سرقت وسایل خانه پولی به دست بیاورم به همین خاطر 3- 4 بار دیگر به خانهاش رفتم و هربار بخشی از لوازم خانهاش مثل جاروبرقی، فرش، تلویزیون و قابلمههایش را خارج کردم. اما چون اعتیاد داشتم کسی آنها را از من نمیخرید و بهناچار وسایل را به خانه پدرم بردم و در نهایت به یک خریدار ضایعاتی کل اجناس سرقتی را 3 میلیون تومان فروختم. آخرین باری که به آنجا رفتم بوی تعفن جسد خیلی زیاد شده بود و چون حس کردم همسایهها به من مشکوک شدند دیگر به آن خانه نرفتم. وقتی ماشین را به خانه بردم به خانوادهام گفتم که ماشین را قسطی خریدم و خودرو هم بیشتر دست پسرم بود.
با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و مرد معتاد بزودی محاکمه خواهد شد.
گفتنی است تا چند هفته پیش به علت آنکه از خانواده مقتول کسی برای پیگیری پرونده مراجعه نکرده بود رئیس قوه قضائیه خواستار حکم قصاص متهم شده بود اما چند هفته پیش خواهر مقتول با مراجعه به دادگاه به عنوان ولی دم خواستار اشد مجازات برای عامل قتل شده است.
روزی که با تصوراتی احمقانه از شوهرم طلاق گرفتم مسیر زندگی ام نیز تغییر کرد به طوری که مخفیانه به عقد موقت پسر جوانی درآمدم اما او بعد از گذشت چند سال مرا رها کرده و قصد ازدواج با دختر دیگری را دارد...
طبق گفته های دیگران مادرم هیچ علاقه ای به پدرم نداشت و به همین دلیل سرناسازگاری گذاشته بود تا این که در مدت کوتاهی بعد از طلاق با مرد دیگری ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. این درحالی بود که پدرم توان نگهداری از من و برادر بزرگ ترم را نداشت و بیشتر اوقات مادربزرگم از من نگهداری می کرد.
در این شرایط پدرم برای رهایی از این مشکلات با زن جوانی ازدواج کرد که او نیز در دوران نامزدی از همسرش طلاق گرفته بود. چند سال بعد زمانی که من کمی بزرگ تر شدم و معنای طلاق و نامادری را فهمیدم مشکلات خانوادگی ما نیز وارد مرحله جدیدی شد چرا که نامادری ام مدعی بود باید من و برادرم نزد مادرمان برویم. این موضوع موجب بروز اختلافات شدیدی در زندگی ما شده بود تا این که روزی نامادری ام به شیوه تمسخرآمیزی از خواستگاری سخن گفت که قرار بود آن شب به خانه ما بیاید.
این درحالی بود که من از ازدواج و عروسی فقط آرایش های غلیظ و لباس های شیک مهمانی را به یاد داشتم و دیگر چیزی از زندگی مشترک نمی دانستم. با این حال، تصمیم به ازدواج با فرامرز گرفتم چرا که فقط قصد داشتم از زندگی در کنار نامادری رها شوم. خلاصه 15 ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و با این تصور که از این به بعد گشت و گذار و خوش گذرانی هایم شروع می شود دوران نامزدی ام را با فرامرز آغاز کردم اما خیلی زود فهمیدم که همه افکار و تصوراتم درباره ازدواج بیهوده و رویایی بوده است.
در همین حال نامزدم نیز جوانی بی مسئولیت و بی محبت بود به همین دلیل هیچ تفاهم اخلاقی با هم نداشتیم و مدام با یکدیگر مشاجره می کردیم و روزها را در قهر و آشتی به سر می بردیم. بالاخره تصورات اشتباه من از ازدواج و رفتارهای ناشیانه فرامرز به جایی رسید که از یکدیگر جدا شدیم و من در مدت کوتاهی زن مطلقه نام گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم اما طولی نکشید که اختلافات من و نامادری ام شدت گرفت و از سوی دیگر نیز نگاه های سرزنش آمیز دیگران آزارم می داد، اطرافیانم طوری به من نگاه می کردند که انگار جنایتی هولناک مرتکب شده ام و این زمزمه های زشت و توهین های ناروا به طور پنهانی ادامه داشت تا این که درس و مدرسه را رها کردم و به دنبال شغلی رفتم که مخارج زندگی ام را تامین کنم چرا که تصمیم گرفته بودم از منزل پدرم بروم و به طور مجردی به زندگی ادامه بدهم اما هر شغلی پیدا می کردم مدتی بعد با پیشنهادهای شرم آور روبه رو می شدم و به ناچار محل کارم را ترک می کردم چرا که برخی از افراد به محض این که از ماجرای طلاق و سرگذشتم مطلع می شدند بی درنگ رفتارها و گفتارهایشان تغییر می کرد.
از طرف دیگر هم همواره از سوی خانواده ام مورد سرزنش قرار می گرفتم که عرضه کارکردن ندارم و نمی توانم در یک شغل دوام بیاورم. در همین روزها بود که با راحله آشنا شدم. او نیز زنی مطلقه بود و به همین دلیل ارتباط ما خیلی زود شکل صمیمانه تری به خود گرفت به گونه ای که حتی یک روز را هم نمی توانستم بدون حضور راحله به شب برسانم.
اگرچه خانواده ام با این رفاقت خیابانی به شدت مخالف بودند اما من توجهی به نصیحت های آن ها نداشتم. آن قدر به راحله وابسته بودم که حرف هایش را بی چون و چرا می پذیرفتم و هرچه پدرم فریاد می زد این رفیق بازی ها تو را به مرداب فلاکت و بدبختی می اندازد باز هم انگار چیزی نمی شنیدم چرا که فقط گفته های راحله برایم حجت بود.
طولی نکشید که راحله مرا با پسر مجردی آشنا کرد تا از این احساس تنهایی خارج شوم. «کیومرث» پسری احساسی و خوش سر و زبان بود به گونه ای که خیلی زود با حرف های فریبنده و عاشقانه اش مرا وابسته خودش کرد. او با آن که جوانی بیکار و رفیق باز بود اما من در همین مدت کوتاه آشنایی دل باخته اش شدم و به طور مخفیانه به عقد موقت او درآمدم.
حالا دیگر هرچه پول و طلا داشتم در اختیار او قرار می دادم تا کاری برای خودش دست و پا کند. هر روز که می گذشت اعتماد من هم به کیومرث بیشتر می شد و برای رفاه و آسایش او هرکاری انجام می دادم. او هم به خوش گذرانی و رفیق بازی هایش ادامه می داد تا این که سه سال به همین ترتیب سپری شد.
من که دیگر احساس بلاتکلیفی می کردم از کیومرث خواستم مرا به عقد رسمی خودش درآورد اما او با شنیدن این جمله به توهین و فحاشی پرداخت و به شدت کتکم زد و دیگر حاضر نشد با من ازدواج کند. رفتارهای سرد و بی عاطفه او از آن روز به بعد درحالی آغاز شد که اکنون خانواده اش به خواستگاری دختر دیگری رفته اند و او قصد ازدواج با یک دختر مجرد را دارد.
حالا که فهمیدم عمرم را بیهوده تباه کرده ام و آبرویم نیز در خطر است با قلبی شکسته راهی کلانتری شدم تا شاید راهی برای رهایی از این مخمصه سرگردانی پیدا کنم. اکنون نه راه بازگشت دارم و نه توان ماندن! ولی ای کاش به حرف ها و نصیحت های پدرم گوش می دادم تا این گونه رسوا نشوم. در همین حال کیومرث همه سرمایه و دارایی های مرا در قماربازی از بین برده است و ادعا می کند که من هیچ پولی در اختیارش نگذاشته ام و ...
بررسی ویژه این پرونده با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.